برگ زرد پاییزی

برگ ریزان دلم را تو ببین..........

برگ زرد پاییزی

برگ ریزان دلم را تو ببین..........

مهدی است رهبر ما

تقدیم به آقایی که چشم جهانیان از دیرباز به راه قدومش منتظر است و او در پرده نهان...


هر که باشد ،به هوای دیدنش میرود او

هر که باشد،عاشق مهدی و حق می شود او

هر که باشد،از برای دیدن فضل خدا

هر که باشد،عامل اصل و ادب می شود او

بهر دیدار دوباره همه جانها آتش

منقلب قلب و، لرزان لب و تب می شود او

هر دَم این ذکر معما ز فلک می پیچد

عشق را یکه فقط عدل و کرم می شود او

هر که را عشق در این زندگی است نقصانی

بی گمان ناقصی عشق مدد می شود او

به دل و چشم و سر وپا و سخن ، می گویند

مهدی است سرور و ، بین رهبر ما ، می شود او

زندگی چیزی جز شعر نیست

زندگی چیزی جز شعر نیست

حتی سخن گفتن

فکر کردن

خواندن

راه رفتن

غذا خوردن

تولد یا مرگ

شعری است بی پایان

زندگی را شاعرانه زندگی باید کرد

زندگی قصیده است، زندگی رباعی است، زندگی دو بیتی است، زندگی غزل است ،زندگی بحر طویل است؛

زندگی زندگی است

شاعرانه زندگی کنید در شعر نفس بکشید

شعر زحمت افکار و تراوش حس ، حادثه ، شادی یا غم ، درد یا لمس شخصی یا اجتماعی فردی یا گروهی ماست

شاعر را دریاب که دری یابی به دنیای بهتری

شاعری را مزه کن ، تلخ ، شیرین ، گس ، شور ، ترش


گلم باش تا خورشید شوم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

کیست آن استاد که مرا یاری کند

استاد بگویم نظری می خواهم

بر جانک شعر بال و پری می خواهم
از رفتن شعر در حاشیه و آرایه
من قافیه و خط سری می خواهم
هر جا بروم یاد بگیرم شعر چیست
من در بر شعر جان تری می خواهم
من راه ندانم تو بگو راه کجاست
از تو استاد عزیزم عسلی می خواهم
خط من گم شده نیستش نشان و اثری
کیست آنکست که بگوید پسری می خواهم
من به سر شعر نگویم که بدل خوش تر باد
کیست آنکس که بگویم پدری می خواهم
از تو استاد عزیزم به خطی دسخطی
شعر آموزه ای یا راه وری می خواهم
*******

این شعر هم یکی از سرودهای خودمه

یادتون باشه اگر جایی شعری رو کپی می کنید

به احترام شاعر حتما اسمش رو بنویسید

شاید روزی هم نوبت شما بشه

تولدت مبارک

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نمیدونم چیکار کنم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سایه جان رفتنی‌استیم بمانیم که چه (استاد شهریار)


سایه جان رفتنی‌استیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه
دور سر هلهله و هاله‌ی شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه
کشتی‌ای را که پی غرق شدن ساخته‌اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه
بدتر از خواستن این لطمه‌ی نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه
گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه
ما که در خانه‌ی ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند

ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه


{شاعر مرحوم محمد حسین شهریار}

برگرفته از سایت شعر نو

مقطعات ( پروین اعتصامی)

.
ای گل، تو ز جمعیت گلزار، چه دیدی         جز سرزنش و بد سری خار، چه دیدی
ای لعل دل افروز، تو با اینهمه پرتو         جز مشتری سفله، ببازار چه دیدی
رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت         غیر از قفس، ای مرغ گرفتار، چه دیدی
 □
ما نیز در دیار حقیقت، توانگریم         کالای ما چو وقت رسد، کارهای ماست
ما روی خود ز راه سعادت نتافتیم         پیران ره، بما ننمودند راه راست
 □
از غبار فکر باطل، پاک باید داشت دل         تا بداند دیو، کاین آئینه جای گرد نیست
مرد پندارند پروین را، چه برخی ز اهل فضل    این معما گفته نیکوتر، که پروین مرد نیست
 □

گر شمع را ز شعله رهائی است آرزو         آتش چرا به خرمن پروانه میزند

سرمست، ای کبوترک ساده دل، مپر         در تیه آز، راه تو دانه میزند
 □
بی رنج، زین پیاله کسی می نخورد         بی دود، زین تنور بکس نان نمیدهند
تیمار کار خویش تو خودخور، که دیگران         هرگز برای جرم تو، تاوان نمیدهند
خیال آشنائی بر دلم نگذشته بود اول         نمیدانم چه دستی طرح کرد این آشنائی را
 □
بکوش و دانشی آموز و پرتوی افکن         که فرصتی که ترا داده‌اند، بی بدل است
 □
دل پاکیزه، بکردار بد آلوده مکن         تیرگی خواستن، از نور گریزان شدن است
 □
طائری کز آشیان، پرواز بهر آز کرد         کیفرش، فرجام بال و پر بخون آلودن است
 □
با قضا، چیره زبان نتوان بود         که بدوزند، گرت صد دهن است
 □
دور جهان، خونی خونخوارهاست         محکمه‌ی نیک و بد کارهاست
 □
خیال کژ به کار کژ گواهی است         سیاهی هر کجا باشد، سیاهی است
 □
به از پرهیزکاری، زیوری نیست         چو اشک دردمندان، گوهری نیست
 □
مپوش آئینه کس را به زنگار         دل آئینه است، از زنگش نگهدار
 □
سزای رنجبر گلشن امید، بس است         بدامن چمنی، گلبنی نشانیدن

برهنمائی چشم، این ره خطا رفتم         گناه دیده‌ی من بود، این خطاکاری


{برگرفته از سایت شعر نو}


سلامی و درودت میدهم باز

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شاید سبکی نو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.